بعضی از روزها هستند که ماجرا دارند ،ولی چون همسویی با یک هدف یا تعیین خاص و جهتی مشخص نیستند به نظرم بهتر است زیاد مورد کاووش قرار نگیرند.
مثلا که امروز در جمعه بازار، دل به یک گیره سر دادم که به شکل کلاه فرانسوی کوچولو و قرمز رنگ بود. دفعه اول چون بول نداشتم و مادرم هم طبق معمول از خریدن چیزی برای من طفره داد، ناچار از کنارش گذاشتم. یک ساعت بعد وقتی دوباره به آن قسمت رفتم ، این بار با بدرم که هر چیزی بخوام برام می خرد رفتیم آنجا و دیدم یک خانم چادری در حال معاینه کردن گل سر- و بعد از اینکه فهمید من هم خریدار آن هستم مشغول چونه زدن برای قیمت شد- بلاخره آن را خرید و برد.